anisaanisa، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

برای مادرم...

مادرم ! تو را با "میم" محبتت می‌شناسم و می‌روم تا "ر"ی رستگاری‌ات را در گوش تک‌تک قاصدک‌ها زمزمه کنم... مادرم ! تو را با "میم" محبتت می‌شناسم و می‌روم تا "ر"ی رستگاری‌ات را در گوش تک‌تک قاصدک‌ها زمزمه کنم... آغوش گرمت را به خاطر آرامش دریایی‌اش دوست می‌دارم و ساحل بیکران دستانت را در نگاهم جمع می‌کنم و مرغ دل را در آسمان آبی نگاهت پرواز می‌دهم... تا نفس‌هایت همچون آفتاب سحرگاهی، نوازشگر روحم باشد... و لبخند دلنشینت بر کویر دلم باریدن گیرد که سخت تشنه‌ام و درد مرا جز این، چه چیز التیام بخشد؟ مادرم ! دستان پرمهرت تا مرز پرستیدن می‏کِشاندم ...
20 شهريور 1390

برای مادرم...

مادرم ! تو را با "میم" محبتت می‌شناسم و می‌روم تا "ر"ی رستگاری‌ات را در گوش تک‌تک قاصدک‌ها زمزمه کنم... مادرم ! تو را با "میم" محبتت می‌شناسم و می‌روم تا "ر"ی رستگاری‌ات را در گوش تک‌تک قاصدک‌ها زمزمه کنم... آغوش گرمت را به خاطر آرامش دریایی‌اش دوست می‌دارم و ساحل بیکران دستانت را در نگاهم جمع می‌کنم و مرغ دل را در آسمان آبی نگاهت پرواز می‌دهم... تا نفس‌هایت همچون آفتاب سحرگاهی، نوازشگر روحم باشد... و لبخند دلنشینت بر کویر دلم باریدن گیرد که سخت تشنه‌ام و درد مرا جز این، چه چیز التیام بخشد؟ مادرم ! دستان پرمهرت تا مرز پرستیدن می‏کِشاند...
20 شهريور 1390

خدا...

وقتي‌ قلب‌هايمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هايمان‌ مي‌شود وقتي‌ نمي‌توانيم‌ اشك‌هايمان‌ را پشت‌ پلك‌هايمان‌ مخفي‌ كنيم‌ و بغض‌هايمان‌ پشت‌ سر هم‌ مي‌شكند، وقتي‌ احساس‌ مي‌كنيم‌ بدبختي‌ها بيشتر از سهم‌مان‌ است‌ و رنج‌ها بيشتر از صبرمان؛ وقتي‌ اميدها ته‌ مي‌كشد و انتظارها به‌ سر نمي‌رسد، وقتي‌ طاقتمان‌ طاق‌ مي‌شود و تحملمان‌ تمام... آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنيم‌ به‌ تو احتياج‌ داريم‌ و مطمئن...
5 شهريور 1390

خدا...

وقتي‌ قلب‌هايمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هايمان‌ مي‌شود وقتي‌ نمي‌توانيم‌ اشك‌هايمان‌ را پشت‌ پلك‌هايمان‌ مخفي‌ كنيم‌ و بغض‌هايمان‌ پشت‌ سر هم‌ مي‌شكند، وقتي‌ احساس‌ مي‌كنيم‌ بدبختي‌ها بيشتر از سهم‌مان‌ است‌ و رنج‌ها بيشتر از صبرمان؛ وقتي‌ اميدها ته‌ مي‌كشد و انتظارها به‌ سر نمي‌رسد، وقتي‌ طاقتمان‌ طاق‌ مي‌شود و تحملمان‌ تمام... آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنيم‌ به‌ تو احتياج‌ داريم‌ و...
5 شهريور 1390